داکتر علی محقق نسب در کام چوبهء دار ( و یا رخنهء کشتن آزادی بیان ، عقیده و خرد )
انجنير سخي ارزگاني انجنير سخي ارزگاني

سوگند به قلم ، سوگند به عقلانیت ،

سوگند به سخن ، سوگند به دانش ،

سوگند به بیان ، سوگند به  آزادی ،

سوگند  به  حقانیت  عنصر  زمان ،

و سوگند به  کرامت  والای انسان !

 

داکتر علی محقق نسب در کام  چوبهء  دار

( و یا رخنهء کشتن آزادی بیان ، عقیده  و خرد )

 

 

خواهران گرامی در سوگ نشسته !

                  برادران درد مند و بی سرنوشت ! 

                                 هموطنان شریف بی یاور افغانستان !

                                                            انسان های صلح دوست سراسر جهان !  

 آزادی خواهان راستین و علم برداران خرد !

 

نه می دی په  کار دا استقلال چه زه بندی یمه      اوسم په خپل  کور کی خو په واک د پریدی یمه

نه حق د گفتار، نه  د  کردار، نه  د اظهار  لرم     خوله می  ترل شوی  زه  محبوس  د آزادی  یمه

 

   طی این سه دهه است که بالای جامعه تحت ستم افغانستان از سوی اربابان تمدن ستیز قبیلوی و نیروهای اجیر بومی کشور ما با حمایت اسکتبار جهانی ، منطقه و همسایگان جنایات بی شمار صورت گرفته که عامل اصلی آوارگی ، غارت ، حبس ،  ویرانی ، کوچاندن اجباری ، اسارت زنان ، زرع کوکنار ، بیگانه پروری ،  قاچاق ، زن فروشی ، گروگان گیری ، میهن فروشی ، فحشاء ، شیوع ایدز ، خرد ستیزی ، اعدام ، تصفیه نژادی- قومی ، سنگسار  و ... ویژه یی بالای مردمان مصیبت زده افغانستان می باشند .

   هر آن داشته های مدنی ، اجتماعی ، مادی و معنوی که در این خطهء باستانی ما از تطاول و حشیانهء ، ویرانی فرسایشگر ، دست برد مهاجمین اربابان عربی ، چنگیزخانی ، انگلیسی ، ایرانی و ...  اخیرا عبدالرحمن خانی و نظایر اینها به بعد جان نیمه سالم را برده بودند ، در جریان این تقریبا سی سال اخیر از سوی عوامل بیگانه ، پاسداران جهل ، وهابیت عربی ، تروریستان القاعده ، طالبان  و اجانب به کام نابودی کشانده شدند .

   اما ، در این زمینه ارزش های فرهنگی  و اربابان دانش ،  دیگر اندیشان ، عناصر ملی ، ترقیخواهان ،  عقل ورزان رسالمتند ، آزادی طلبان راستین ، سازندگان اصیل نهادهای اجتماعی ، مادی و معنوی عصرتوسط نظام های استبدادی و تجدد ستیزان و مرتجعین دوران به صورت خاصی در موارد یا بکلی معدوم شدند و یا هم در بسیاری از زمینه ها کاملا تضعیف و بی هویت گردیدند .

به طور اخص بانیان خرد ، بصیرت ، فرهنگ ، آزادگی ، مدنیت ، ترقی و ... جامعه همواره به نام دین و مذهب از عرصه هستی ، بالندگی ، شکوهمندی و ارزش آفرینی از سوی عقبگرایان تکفیر و قربانی استبداد گردیده و تا اینکه از بین برده شده اند .

 

چند نمونهء از تکفیر و ارتداد در گذشته های دور :

    آقای یزدانی مورخ شهیر و روحانی بزرگ افغانستان نمونه های پیرامون تکفیر و ارتداد را که توسط یورشگران و متجاوزین تطاولگر اعراب در پوشش تبلیغ و ترویج دین ، مذهبیون دربار و حکام کشور ما در جامعه صورت گرفته است ، این گونه آنرا در حواشی از آئینه تمام نمای تاریخ ترسیم می نماید :

« در تاریخ اسلام اولین قومی که مورد تکفیر قرار گرفت ، قبیله مالک ابن نویره حنفی یربوعی بود . هنوز یک سال از رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام نگذشته بود که عده ای تحت فرماندهی یک تن از اصحاب مامور جمع آوری زکات این قبیله شد . قبیله حنفی گفتند پیامبر اکرم در زمان  حیات به ما اجازه داده بود ، که زکات خویش را به فقرای قبیله  خویش بدهیم و ما می خواهیم حالا نیز این اجازه به ما داده شود. از آنجا که مالک ابن نویره زن زیبایی داشت ، فرمانده زکات گیران که لقب سیف الله را یدک می کشید ، به عشق وصال آن زن ، قبیله مالک را به ارتداد متهم نمود ، مردان شان را کشت و زنان شان را اسیر نمود و در شب قتل مالک با همسر داغدار او همبستر شد ! ( منبع :منتهی الامال ج 1 باب 1 فصل 11 حالات مالک ابن نویره . )

    شریح قاضی با فتوای : « من خرج علی امام زمانه فدمه هدر » / ریختن خون فرزند پیامبر را برای یزید و یزیدیان مباح گردانید .

    بنی امیه از حربه تکفیر بیشترین سوء استفاده ها را نمود . آنان قبایل و طوایفی را که از ظلم و ستم مجبور به قیام می شدند تکفیر می کردند ، سپس به آسانی به قتل و غارت شان می پرداختند . چنانچه مردم غور ( هزاره جات حالیه ) از سب ( یعنی : دشنام دادن ، لعن و نفرین – از ما ) کردن حضرت علی خود داری نمودند ، از سوی دستگاه معاویه متهم به ارتداد و سرپیچی از فرمان اولوالامر گردیده ، در سال 45 هجری درهم کوبیده شدند . ( منبع : ترجمه کامل ابن اثیر ج 2 ص 332 )

     در سال 51 مردمان بادغیس و گنج رستاق به اتهام ارتداد مورد قتل و غارت قرار گرفتند . در سال 89 مردم  مسلمان بلخ و اطراف آن به ارتداد محکوم و مورد حمله قرار گرفتند و شکست سختی خوردند و عدهء کثیرشان دستگیر و دستگیرشدگان در طول چهار فرسنگ به دار آویخته شدند .

    در قرون اولیه اسلام که فرقه های گوناگون در عالم اسلام پدید آمدند ، عده ای از روحانیون سطحی  و متعصب به تکفیر فرقه ها و گروههای مخالف خود ، دست یازیدند . در این بین دانشمندان بزرگ که آینده چنین تکفیر ها را برای جهان اسلام خطرناک تشخیص می دادند به فکر چاره افتادند و معیاری قرار دادند تا  هر کس  ناکس به آسانی نتواند افراد و یا گروه مخالف خویش را تکفیر کند .

    آنان قبله را ملاک و معیار مسلمانی قرار داده ، اعلام نمودند : هر کس اهل قبله باشد و بسوی کعبه نماز گذارد مسلمان شمرده می شود . این معیار دقیقا از روح اسلام  و قرآن نشأت گرفته بود ، توانست جلو بسیاری از خونریزیها و بردار کشی ها را بگیرد .  ....

   در تاریخ افراد و گروههای بسیاری از سوی متعصبین متحجر تکفیر شده اند . از جمله این سینا ، فارابی ، حلاج ، خیام ، غزالی ، مولوی ، حکیم سنایی ، فردوسی ، ملا صدرا ، حکیم سبزواری ، سید جمال الدین و دهها اندیشمند دیگر .

    خواجه نصیر طوسی که از سوی یکنفر آخوند بنام « نظام » تکفیر شده  بود ، در جواب چنین گفته است :

نظام بی نظام ار کافرم  خواند     چراغ گذب را نبود  فروغی

   مسلمان خوانمش زیرا که نبود     سزاوار دروغی جز دروغی 

    ابن سینا وقتی مورد تکفیر قرار گرفت در جواب چنین گفت :

      کفر چو منی گزاف  و آسان  نبود      محکمتر از  ایمان  من  ایمان  نبود

        در دهر چو من یکی و آنهم کافر ؟    پس در همهء دهر یک مسلمان نبود .

   علامه ابوالفضل فیضی دکنی دانشمند بزرگ هندی تفسیری نوشت بنام « سواطع الا لهام » و در تحریر آن حتی یک حرف نقطه دار بکار نبرد است . همین امر سبب شد که از سوی بعضی از حسودان مورد تکفیر قرار بگیرد . او در جواب گفت : اگر این کار من دلیل بر کافر بودنم باشد پس کلمه طیبه « لا اله الاالله محمد رسول الله » که یک حرف نقطه دار به آن بکار نرفته است چطور دلیل بر مسلمان بودن قائلین آن می گردد ؟

     کوتاه سخن ، از این قبیل تکفیرهای ناحق همیشه بوده و تا زمانی که مردم بیدار نشده و به استحمارگران سواری بدهند ، خواهند بود . ( 1 )

 

کلیسا ها و تکفیر دانشمندان :

    در جای دیگر دانشمند گرانمایه آقای یزدانی دردمندانه و انسان دوستانه در شکایت و انتقاد از تکفیر کلیساها در مورد دانشمندان عصر چنین داد سخن دارد :

« تکفیر بزرگترین مانع در راه پیشرفت و ترقی و آگاهی جامعه بوده  است . بسیاری از دانشمندان ،  مصلحین و آنسان های آزاد ، به وسیله این حربه گوشه نشین و یا ترور شخصیت شده اند . اگر یک تحقیق جامع در این باره بعمل آید ، حقیقت وحشتناکی جلو چشم مردم قرار خواهد گرفت . عوام فریبان ، استحمارگران ، سیاستبازان همواره به این حربه ناجوانمردانه متوسل شده اند . آنانی که پیشرفت و آگاهی جامعه را به زیان و ضرر خود دیده اند ، همواره در برابر سخنان تازه  و افکار نو و کشفیات علمی صف بندی نموده اند . تکفیر کنندگان اغلب از ساده لوحی و بی خبری توده های عوام سوء استفاده نموده ، آنان را برعلیه افراد و یا گروه و اقوام مخالف خویش بسیج نموده ، خود در پشت صحنه تماشاگر معرکه بوده اند .

    سقراط حکیم آزاده و خدا شناس بجرم اهانت به خدایان تکفیر و محکوم به اعدام گردید . گالیله بجرم آنکه حرکت زمین را کشف کرده بود ، تکفیر شد و نزدیک بود جان خود را از دست بدهد . ارباب کلیسا در قرون وسطی دهها هزار انسان آزاده ، متفکر و دانشمند را به جرم آنکه سخن تازه آورده اند ، تکفیر نموده به آتش سوختند .

بگذریم از آمار قربانیان انگیزیسیون ، در سایر کشورهای اروپایی ، تنها در اسپانیا 340 هزار نفر توسط عمال کلیسا تکفیر ، سپس مورد شکنجه و آزار وحشتناک قرار گرفتند و از آن میان 32 هزار نفر شان محکوم به مرگ شدند و در آتش سوختند . روحانیون مسیحی گاهی حیوانات را تکفیر می کردند . » ( منابع : تاریخ تمدن ویل دورانت ج 13 ( عصر ایمان ) چاپ قدیم ص 53 تا 385 ، کلیات تاریخ نوشته دمربرت جورج ولز ترجمه مسعود رجب نیا ج 1 ص 843 . ، و نگاهی به تاریخ جهان جواهر لعل نهرو ج 1 ص 465 )  (  2 )

 

انگیزیسیون یا تفتیش عقاید :

    انگیزیسیون و یا تفتیش عقاید در تاریخ اروپا جنایات فراموش ناشدنی را بجا گذاشت که زبان ها از گفتار و قلم ها از نوشتار کاملا عاجز اند ، برعلاوه اینک آقای یزدانی چند نمونه آنرا در اینجا بر می تابد :

« انگیزیستون یا تفتیش عقاید در سال 1233 م بدست پاپ گریگوار نهم بنیان گذاری شد و تا قرن 15 و در بعضی کشورها تا قرن 18 ادامه یافت . و چنان خفقان در افکار عمومی پدید آورده بود که هر گاه احتمالی می داد کسی برخلاف نظر کلیسا جمله ای بر زبان جاری کرده و یا  عقیده ای مخالف کلیسا دارد به بد ترین وضعی مورد آزار و شکنجه  قرار میگرفت و بدین وسیله کنترل شدیدی در افکار پدید می آورد ، و از پیشرفت دانش و فرهنگ جلوگیری می نمود . تنها از سال 1481 تا 1499 م یعنی در طی 18 سال بناء بدستور محکمه تفتیش عقاید10220 نفر را زنده سوزانیده ،6860 نفر را شقه کردند ، 97023 نفر را شکنجه دادند که بعضی در زیر شکنجه جان خود را از دست دادند  . » (  3 )

     

نخستین اداره ء احتساب و یا تفتیش عقاید مذهبی در افغانستان :

    در تاریخ کشور ما تفتیش عقاید سابقه نداشت . این امر در زمان عصر عبدالرحمن و پسرش از طریق تأسیس شعبهء  بنام « احتساب » که متشکل از روحانیون سنتی دیوبندی به میان آمد که هر گوش شنوا و هر چشم بینا را سر به نیست می کردند . اینک آقای یزدانی یک نمونه کوچک از تفتیش عقاید را در مورد شیعیان مسلمان افغانستان می نگارد :

« در افغانستان در زمان امیرعبدالرحمن و فرزند او امیر حبیب الله سراج المله ، محتسبان تقریبا همان کار انگیزیسیون را انجام می دادند . اینان در چهار راهها به کمین هزاره ها و شیعیان نشسته هرگاه به آنان برخورد میکردند ، پنج بنای مسلمانی ، تحیات نماز و از این قبیل مسایل را می پرسیدند . شخصی که مورد سوال قرار گرفته می شد ، ناگهان خود را در تله گرفتار می دید ، بناچار به رشوه متوسل می شد . محتسبان بدین طریق بازار اخاذی گرمی داشتند . و گاهی افراد را تا محکمه و نزد قاضی می کشاندند و در آن صورت سرو کارش با شلاق  ، دره و تعزیر بود . گاهی افرادی که مورد سوال قرار می گرفتند ، دانش مذهبی شان به مراتب بیشتر از محتسب بود ، اما از آنجا که اصطلاحات فقهی بین علماء شیعه و سنی اندکی باهم تفاوت دارد ، افراد در حین جواب دچار سردرگمی می شدند . » (  4 )

 

تکفیر خاصی در مورد هزاره ها :

    تا جائیکه تاریخ شهادت می دهد جامعه هزاره در طول تاریخ با بیشترین اذیت ها ، آوارگی ها ، غارت ها ، قتل ها ، کله منارها ، تکفیر ها ، اسارت ها ، کنیزی ها ، بردگی ها  و تصفیه نژادی و قومی از سوی نظام های استبدادی ، حاکمان ظلمتگرا  و حتا توسط ملیشه ها  و ایلجاری های قومی و عشیره وی و قبایلی شان با پشتوانه فرامین رسمی دولتی و فتاوی مذهبی ملاهای مسلمان نما ها  مواجه بوده اند . در این مورد آقای یزدانی شمهء از تکفیر هزاره های اهل قبله و محکوم کشور را چنین می نگارد :

     « در زمان امیرعبدالرحمن عده کثیری از روحانیون به خاطر رسیدن به جاه و مقام و پول ، هزاره ها را تکفیر کردند . وقتی قیام مردم شدت گرفت ، دهها تکفیر نامه علیه این مردم به خرج دولت چاپ و به طور وسیعی  در سراسر کشور پخش و توزیع گردید .

     ملا فیض محمد کاتب هزاره در این باره چنین می نویسد : « چون آتش جنگ هزاره ها بغایت ملتهب گردید و شراره اش پیشی گرفت ، هواخواهان دولت را کار شگفت روی داد . در این وقت میر احمد شاه خان فتوای تکفیر هزاره ها را صادر کرد و بعینهء این عبارات و کلمات را رقم کرده ، به مهر پاد شاهی رسانید ، و در اطراف و اکناف ولایات انتشار داد :

« چون کفر اشرار هزاره دایه و فولاد و زاولی و سلطان احمد و ارزگانی وغیره به جایی رسیده که بر جمیع غازیان و مسلمانان حکم  کفر نموده اند و سرکار اعلی در قلع وقمع بیناد این بی دینان که  اثری از ایشان در آن محال و خلال جبال نماند و املاک ایشان در بین اقوام غلجایی و درانی تقسیم شود. چنین سررشته و تجویز فرموده اند که سپاه نصرت  پناه نظامی و اولوسی از هر سمت و جانب مملکت خدا داد افغانستان ، آن چنان در خاک طوایف باغیه هزارجات جمع شوند که نفری از آن طوایف گمراهان جان به سلامت نبرد و رها نشود و کنیز و غلام از  طوایف مذکور به دست هر نفری از اقوام مجاهدین افغانستان باشد .... زیرا که اغوای آن طایفه کفار اشرار ، هم ملتیست و قتل و تاراج آنها لازم است . ( منبع: سراج ص 781 )

    امیرعبدالرحمن  از این قبیل فتوا نامه از چندین روحانی دیگر نیز بدست آورد و با فرمان نامه های جدا گانه برای حکام و عمال خود  فرستاد . در سراج از قول امیر عبدالرحمن می خوانیم : « طغیان سختی را که جماعت کفار اشرار هزاره نموده جزای درست لازم است ، تا در صفحه روزگار جزا دادن آنها یاد گار بماند . فقط  و به همین عبارات و کلمات به نام حکام : قطغن ، بدخشان ، ترکستان ، میمنه ، هرات ، فراه ، پشت رود ، سیغان ،  کهمرد ، غزنین وغیره چون میرزا غلام حسین سر دفتر بدخشان ، میرزا آقا جان سر دفتر قطغن ، سردار محمد عزیز خان ، محمد شریف خان ، سعد الدین خان ، غلام علی خان حکام دولتی ، فرامین جداگانه و اشتهارات عدیده مشعر بر تکفیر هزاره و ترغیب جهاد علیه آنان ارسال شد . و از صدور این حکم و اشتهارات عاقل می داند که فرقه هزاره چه دیدند و بچه قسم بقتل و غارت  و اسیری رسیدند . » ( سراج ص 781- 782 )  ( 5 )

     دانشمند و مؤرخ دیگر ما آقای دولت آبادی فرمان تکفیر امیر عبدالرحمن خان را از سراج التواریخ ( وقایع ه

بازتاب تکفیر در زمان مجاهدین :

    همه آگاه اند که گروه های مختلف مجاهدین در حال سخت رقابت های سمتی ، اتنیکی ، سلیقوی ، حزبی ، زبانی ، قبیلوی ، نظامی وغیره بین هم درگیر بودند . اغلبا هر کدام یکی دیگری را به تکفیر متهم می کرد و بعد تضعیف و از عرصه رقابت خارج می نمود تا یکه تاز میدان گردد . حتا سران مجاهدین به خانه خدا رفتند و سوگند به اتحاد و اتفاق نمودند  و چک های بزرگی دالری را به جیب خود ریختاندند . و به مجرد که از خانه خدا برون شدند به روی همدیگر تف انداخته و یکی دیگری را به بهانه انحراف از دین اسلام تکفیر کردند . در حالیکه همهء شان مسلمان بودند و حال هم هستند  که متأسفانه از دین به عنوان  « حربه سیاسی » علیه همدیگر  بهره می جستند .

    وقتی که آقای استاد برهان الدین ربانی با همکاری نیروهای جنبش ملی اسلامی جنرال رشید دوستم قدرت را در کابل گرفت و به خاطر همین امر آقای جنرال دوستم را نه تنها به حیث « پسرخوانده » خویش اعلام نمود  ، بلکه در وقت سفر به خارج آقای جنرال دوستم را وکیل مقام ریاست جمهوری نیز معرفی کرد . اما ،  پس از اینکه آقای استاد ربانی قدرت دولتی ، حزبی و همراه با سایرهمقطاران اخوان المسلمین خود را در کابل و اکناف کشور استحکام بخشید و می خواست که قوای نظامی جنرال دوستم را کاملا خلع سلاح کند ، بدان موفق نگردید  و در اینجا بود که اختلاف بین « پسرخوانده »  و « پدرخوانده »  ایجاد و تشدید شد .  در همین رابطه بود که آقای استاد ربانی با فتوای مذهبی خویش جنرال دوستم را تکفیر نمود و چنین بهانه واهی را پیش کشید که جنرال دوستم کافر و کمونیست است .

 

تکفیر در وقت حاکمیت سیاه طالبان :

    ملا محمد عمر رهبر طالبان که خود را علیه جبهه متحد ملی اسلامی افغانستان به رهبری آقایون استاد ربانی ، استاد خلیلی ،جنرال دوستم ، حاجی قدیر ، شیخ محسنی ، اسماعیل خان ، سیاف وغیره موفق نیافت ؛ اعضای جبهه متحد ملی را نیز تکفیر نمود و به خصوص رهبران حنفی مذهب جبهه متحد ملی اسلامی را به نام  « لاس ترلی رافیضیان »  یعنی رافیضی های دست بسته  و کافر معرفی نمود . به این معنا که اینها دیگر حنفی مذهب نیستند ، بلکه رافیضی شیعه مذهب هستند که از روی فریب دست بسته نماز  می خوانند و کشتن اینها واجب است .

    ملا عبدالمنان نیازی یکی از رهبران ارشد طالبان پس از اشغال خونین شهر مزار شریف و قتل عام بیش از چهار هزار( 4000 )  مردمان غیر نظامی تاجیک ، ازبک ، ترکمن و کشتار بیشتر از  هشتهزار ( 8000 )  اهالی غریب کار هزاره ، چنین فتوا را به صورت فوق العاده و خاص بالای هزاره ها از مزار شریف صادر نمود:

«  هزاره ها مسلمان نیستند ، آنها شیعه هستند ، آنها کافرند ... »  او خطاب به هزاره ها گفته بود : « اگر شما وفاداری خودرا به ما نشان ندهید ، ما خانه هایتان را می سوزانیم و خود تان را می کشیم ، شما یا مسلمان شوید و یا افغانستان را ترک گویید . » ( منبع : گزارش سازمان ناظر بر حقوق بشر در مورد قتل عام هزاره ها در مزارشریف ، هفته نامه وحدت ، شماره 277 ، پنجشنبه 5/9/1377 . ) ( 7 ) 

 

یک نمونه تکفیر در خارج از کشور ما :

    زمانیکه مسودهء قانون اساسی جدید افغانستان به نظر خواهی عامه گذاشته شد . آقای لطیف پدرام جلسه عمومی « کنگرهء ملی » خویش  را جهت بازنگری و پیشنهادات به این مسوده قانون اساسی در آلمان دایر و در آن از اقشار وسیعی دانشمندان ، شعرا ، نویسندگان ، شخصیت های قومی ، صاحب نظران ، روحانیون ، کثرتگرایان ، حزبیان ، حقوق دانان و ... را از خارج و داخل افغانستان در آلمان دعوت نموده بود .

    در این جلسه  سخنوران  برازنده و اشتراک کنندگان صاحب نظر در این « کنگره ملی » انتقادات علمی و حقوقی را به این مسوده قانون اساسی افغانستان وارد آوردند و در عوض پیشنهادات خیلی خردمندانه مدنی- منطقی و سازنده را  مطابق به نیازمندی عصر و مقررات شایسته بین المللی برای تکمیل قانون اساسی آینده افغانستان نیز تقدیم نمودند . منجمله  در این راستا این حقیر ناتوان هم عقب بلند گوی قرار گرفتم و در متن مسوده قانون اساسی  که  کلمه « اسلامی » را در پسوند « دولت »  چسپانده بود ، آنرا با باور دینی و ملی خویش دوستانه انتقاد کرده و احترامانه عرض نمودم که از لحاظ ترکیب کلام هم در پسوند « دولت » کلمه  « اسلامی » منطقی نبوده و چنین چیزی تا حال در  فرهنگ جهانی معمول هم نیست . ولی مضاف بر آن من مانند عادت همیشگی خویش بدون ریا و با صراحت کلام  و آنهم جسورانه تأکید ورزیدم که مهم ترین بهانه و توطئه در اینجا « پنهان » است که با پسوند کلمه « اسلامی » بنام : « دولت اسلامی افغانستان » از طریق قانون اساسی در پوشش دین  زمینه خوبی برای دلالان مذهبی ، معامله گران سیاسی ، فاشیستان ، درباریان و دولتمردان حاکم در جامعه باز می گردد ؛ تا هر روشنگر ، منتقد ، آزاد اندیش ، مخالف نظام ، پیشتاز خرد ، تجدد گرا ، رقبای قدرتمداران تکفیر و بعد یا به زندگی و یا با مرگ ابد از عرصه  سیاست و روزگار نابود گردند .

     لذا  از اینکه دین با دولت و سیاست یکجا نشود ، با آبروی دین مقدس اسلام خیانت صورت نگیرد  ، همچنان استفاده سیاسی و شخصی وغیره از دین محمدی صورت نگیرد ، خیلی خوب خواهد بود که کمله  « اسلامی »  در پسوند « دولت »  به خاطر اغراض سیاسی وغیره حک نگردد . به مجرد که این انتقاد از مسودهء قانون اساسی و همچنان پیشنهاد جدایی دین از دولت در این مسوده قانون از سوی بنده ارائه گردید ؛  آقای محمد صدیق چکری داماد و نماینده خاصی آقای استاد برهان الدین ربانی بی تاب شد و دوباره اجازه فوق العاده خواست و در عقب میکروفون حاضر شد و با خصم جوشان و توهین صریح بالای من این چنین فتوای تکفیر مذهبی را صاد نمود :

 « کسی که  دولت اسلامی افغانستان  را قبول ندارد ، به افغانستان آمده نمی تواند و دایم اینجا بماند ! برای چنین کسان در افغانستان جای نیست ! »

    من از صف پائین جلسه بر آقای صادر کننده تکفیر اعتراض نموده و گفتم که : « شما حق توهین و تکفیر را بر ما ندارید !  و دروازه افغانستان را به روی ما هم بسته نکنید ! ما در گذشته به قدر کافی تکفیر شدیم  و ما را به بردگی و اسارت رسمی گرفتار کردند و از وجود ما کله منارها نیز ساختند . در عوض  شما اگر پاسخ قناعت کننده دارید ، ارائه نمایید . اما حق توهین و تکفیر را برای شما نمی دهیم . » آقای چکری که از هرگونه پاسخ قناعت بخش عاجز بود ، در جواب گفت : « شما مراعات مهان را هم نمی کیند ، من جلسه شما را بایکوت می کنم . »

     این چیزی است که  در حدود چهار صد نفر از اشتراک کنندگان کنگره ملی آنرا استماع فرمودند که دوستان آنرا فراموش نکرده  و شاید به خاطر داشته باشند . هرچند قبل از من نیز پژوهشگران ، کارشناسان امور ، حقوق دانان و سایرین به نوبهء خودها عدهء با رمز ، شماری هم قدری نیمه برهنه  و یک تعداد هم مستقیم به صورت خیلی ملایم از مسودهء قانون اساسی نیز انتقاد نمودند . اما انتقاد من مثل هر وقت دیگر عریان  ، بدون ترس و صادقانه و عاری از هرگونه دیپلوماسی غیر لازم و مصلحت اندیشی واهی  بیان گردید که بهانه  « فتوای تکفیر مذهبی »  را نه تنها بر منی  حقیر ، بلکه اصلا بالای همه اشتراک کنندگان این جلسه بزرگ کنگرهء ملی به دست داد .

     از همین جاست که صاحبان غرض ، دولتمداران ، درباریان مذهبی ، استثمارگران ، طبقات و هیأت حاکمه مستبد سیاسی در قدم نخست با هر وسیلهء ممکن آزادی بیان ، عقیده و سایر ابزار ترقی ، نوآوری سازنده  و خرد دورانساز را از جامعه می گیرند . این مامول وقتی برآورده می گردد که  « دین و مذهب » در خدمت دولت و سیاست دربار و زمامداران مستبد و تاریخ زده در مرکز انحصار قدرت دولتی قرار داشده باشند  و سپس با  « حربه دین »  حکم تکفیر آزاد اندیشان ، مخالفین سیاسی ، شخصی ، روحانیون ضد استبداد ، تجدد گرایان ، منتقدین ، عناصر ملی و دموکراتیک را  صادر می نمایند  و مقاصد منحوس طالبان خصال را به کرسی فرعونیان عصر می نشانند .

    تاریخ بشریت و به خصوص اوراق دقیق نوشته شده تاریخ بی ریا  و همچنان روایات سینه به سینهء نیز خوب به حافظه دارند که دشمنان تاریخ زده بومی کشور ما با هم آغوشی اجانب آزمند و در کمین نشسته قبل از همه سرخور آزادی خواهان ، روحانیون مدنیت خواه ، ترقی نگران ، مدنیت سازان ، عقل ورزان ، دموکراتان و مدرنیته جویان خودی در جامعه  ما  بوده و می باشند . زیرا ، قبیله سالاران ، جهل سازان ، متولیان سیاسی مستبد ، خرد ستیزان ، مذهبیون سنتی دربار و کلیه میراث داران خلفای اموی- عباسی زمانی به حیات ننگین و نفرین شده خودها بالای خون و پوست جامعه ادامه داده می توانند که آنهم در نقاب « مذهب و دین » بیش از پیش عناصر آزادی  و آزادیخواهان ، خرد  و خرد ورزان ،  فرهیختگان عقلانیت و عقلمداران ، نو اندیشان و سازندگان جامعه مدنی و دموکراتیک را با حربه « دین » از سر راه خودها جاروب نمایند .

 

تکفیر آقای حامد کرزی رئیس جمهور دولت اسلامی افغانستان :

    جالب اینست که آقای حامد کرزی در آغاز یکی از اعضای حزب آقای صبغت الله مجددی بود . و بعدا در زمان حاکمیت سیاه طالبان یکی از فعالین برجسته در وزارت خارجه طالبان در کشور بود . و در ضمن همین آقای کرزی تا کنون از خرد و بزرگ طالبان را از زندان های داخل کشور و گونتانامو  و محاکمه قانونی عملا آزاد نموده و تمام امنیت جانی و مالی آنان را در داخل و خارج افغانستان نیز تضمین و آنها را با امریکایان دوباره آشتی داده است . و از سوی نه تنها آقای کرزی عده یی از طالبان قاتل مردم و سایر اخوانی های جنایت کار ناقضین حقوق بشر را خلاف مصالح ملی کشور و مغایر مقررات بین المللی در ارگانهای دولتی و اجتماعی کشور ما نصب العین نموده ، بلکه زمینه های آمدن عملی طالبان را به پارلمان کنونی میهن ما نیز به صورت عریان مساعد کرد . حال که طالبان روی چه توطئه ها و پنهان کاری کاذبانه آقای کرزی و همکاران شان را در ظاهر امر « تکفیر »  نموده و رسما اعلام کرده است ، در آینده نیز ثابت خواهد شد .

اما تا جائیکه حتا تفکر یک شاگرد دبستان هم قد می دهد ، استکبار بین المللی انحصارگر ، کشورهای منطقه و همسایگان نیازمندی شدیدی به نیروهای ارتجاعی و تاریخ زده دارند . و چنین نیروهای آزمون شده به بیگانگان در گذشته ها خوب سواری همه داده و می دهند که در این راستا « قهرمانان » خدمت به اجانب غارتگر هستند .  بدون

برنامه ریزی و سیاست مغرضانهء اجانب آزمند و در صحنه ، طالبان اجیر سر به خود هیچ کاری کرده نمی توانند . به گمانه زنی اغلب تکفیر آقای کرزی از سوی طالبان مقاصد ذیل را در پی خواهد داشت :

اول اینکه : طالبان خواهان امتیاز رسمی بیشتر در کلیه نهادی کلیدی  حاکمیت دولتی و اجتماعی در کشور می باشند تا با تصاحب قدرت رسمی دهن جوال را برای انجوها و سایر غارتگران بومی و خارجی به صورت مشروع باز نگه داشته بتوانند .

دوم اینکه : طالبان با این سیاست خویش حضور و نقش عناصر خردمند ، مذهبیون ترقیخواه ، روشنفکران سازنده ، شخصیت های ملی و نهادهای مدنی و دموکراتیک را در نظام سیاسی- اجتماعی در جامعه خنثی می کنند تا با آرامش کامل در خدمت استبداد سنتی و بیگانگان تطاولگر و چپاولگر قرار داشته باشند . روی این امر است که طالبان مانند  سایر جهل پرستان گذشته قبل از همه در پوشش دین از راه صدور « تکفیر »  مقاصد خرد ستیزی و منافع باداران خارجی خودها را تعقیب می نمایند .

 اینک فتوای طالبان را از سایت آریایی در مورد تکفیر آقای حامد کرزی رئیس جمهور چنین باهم می خوانیم :

طالبان با صدور فتوی قتل كرزی را خواستار شدند:

طالبان با صدور فتوی خواهان قتل حامد كرزی به اتهام خدمت به كافران بريتانوی و امريكايي شدند.

به گزارش ايسنا به نقل از خبرگزاري رويتر، اين فتوي كه 12 صفحه‌ است و به زبان پشتو چاپ شده و در جنوب افغانستان توزيع شده، به صراحت جهاد عليه كافران و عمال آنها را از مردم خواستار شده است.

در اين فتوي آمده است: به خاطر داشته باشيد كه ميان كافران و عمال آنها تفاوتي وجود ندارد و جهاد عليه آنان واجب است . به گفته‌ي سخنگوي طالبان اين حكم از سوي سه تن از طلاب مسلمان طالبان نوشته شده و از سوي شوراي 100 نفره‌ي طالبان تاييد شده است .

وي گفت:‌ جهاد عليه برده گان امريكا و بريتانيه از جمله حامد كرزی، رييس جمهور افغانستان بر همه واجب است. آنها بايد كشته شوند. در اين حكم از بريتانوی ‌ها و امريكايي‌ها به عنوان كافران يهودي و مسيحي كه نمي‌توانند با مسلمانان دوست باشند، نام برده شده است. هم‌چنين از مسلمانان افغان خواسته شده با سخنان شيرين و وسوسه‌ي كافران گمراه نشوند و براي بيرون راندن آنها از افغانستان به طالبان ملحق شوند.

كرزی كه درصدد خلع سلاح طالبان و حضور مجدد آنها در اجتماع است، تاكنون از حداقل دو توطئه‌ي ترور جان سالم به در برده است. » ( منبع : شبکه آریایی مورخه 12 دسمبر سال 2005 م )

 

تکفیر آقای داکتر علی محقق نسب به ادامه سیاست های گذشته :

بی گناهی محقق نسب از مدرک ذیل نیز به خوبی آشکار می گردد که اینک با هم می خوانیم :

« وزیر فرهنگ خواستار رهایی محقق نسب شد :

 دکتور رهین ، وزیر اطلاعات و فرهنگ و رئیس کمیسیون بررسی تخلف های مطبوعاتی ، امروز در نامه ای از رئیس جمهور حامد کرزی و آقای شینواری رئیس  ستره محکمه ، خواستار تجدید نظر در حکم محکومیت مدیر مجله حقوق زن گردید .

به گزارش باختر ، در نامه وزیر اطلاعات و فرهنگ به رئیس جمهور از وی تقاضا شده است تا به عنوان اولی الامر مردم مسلمان افغانستان مساعی خویش را در راه رهایی محقق نسب بکار ببرد . همچنان در نامه به رئیس ستره محکمه از وی تقاضا شده است تا به مجازاتی که کمیسیون بر رسی تخلف های مطبوعاتی در حق متهم تصویب نمود و از وی به علت تخلف مطبوعاتی اش سلب صلاحیت مدیریت مسوول مجله حقوق زن شده است ، اکتفا و دستور رهایی او را صادر نماید .






آقای محقق نسب شنبه این هفته از سوی دادگاهی در کابل به اتهام کفر گویی به دو سال زندان محکوم گردید . محکومیت وی با انتقاد شدید نهادهای بین المللی و داخلی مدافع آزادی بیان مواجه گردیده است . » ( منبع : سایت  انترنتی حزب وحدت اسلامی افغانستان 4/8/1384)

    درست وقتی که آقای محقق نسب را به بهانه  « ارتداد »  و « کفر »  نسبت به اسلام متهم گردید ، که اصلا مسایل سیاسی و اغراض گروهی ، فردی قدرتمداران تازه به دوران ( جای شخصیت های انسان دوست ، مترقی و بیگناه همیشه محفوظ باشد ) رسیده ، قبیله سالاران ، دین فروشان و خرد ستیزان مطرح بود که  اورا ناحق و برخلاف قانون اساسی کشور و اعلامیه جهانی حقوق بشر روانه زندان اسلامیسستان سیاسی دیوبندی نمودند . در این زمینه خیلی از آزاد اندیشان ، طرفداران حقوق بشر ، علما ، نهادهای مدنی- اجتماعی ، روزنامه نگاران ، نویسندگان ، مجامع بی طرف بین المللی در امور افغانستان ، حتا آقای سید مخدوم رهین  وزیر اطلاعات  و سایر شخصیت های مشهور از بی گناهی آقای داکتر محقق نسب جدا پشتیبانی نمودند و خواهان بدون قید و شرط رهایی مذکور از زندان کابل شدند  که با آنهم خیلی ها قابل قدر و ستایش می باشد .

      در حدود بیشتر از یک ماه این گپ خیلی ها خوب « خوراک » رسانه های خبری و مطبوعات اینجا و آنجا هم بود و پس از آن آب آتش را خاموش نمود . و یا به قول مشهور :  « در روی یخک نوشته شد و در آفتاب گذاشته  شد . »   را صدق می

به قول حکیمانه و خردمندانهء علامه بزرگوار سعدی :

گوسفندی برد این گرگ مزور همه روز      گوسفندان د گر خیره در او می نگرند ( 8 )

     اصلا مسأله آزادی و آزادگی در فلسفه اصالت و سرنوشت حیات انسان برای تک تک از افراد جامعه بشری به  صورت کاملا طبیعی ، انسانی ، حقوقی ، اجتماعی و سیاسی مبرم مطرح است .  حتا خداوند این آزادی را از بشر نگرفته و انسان را از آزادی نسبت به تعیین و تغییر سرنوشت اش مطلقا آزاد و مختار گذاشته است . پس این قضاء و دولتمدران چه کاره اند که خلاف دستور  ایزد متعال و مغایر قانون اساسی و ضد اعلامیه جهانی حقوق بشر « آزادی بیان » ،  « عقیده » و نظایر آنرا از انسان می گیرند ؟

 

کشتن آزادی بیان ، عقیده و خرد ؛ کشتن جوامع انسانی است :

    اگر تا دو سال دیگر آقای محقق نسب از زندان آزاد نگردد . در حقیقت قانون استبدادی متحجرین در همین مورد خود را  نه تنها مستحق و قانونی تلقی می نماید ، بلکه در آینده نیز سایر دیگر اندیشان ، آزادی خواهان ، روحانیون ضد استبداد ، شخصیت های مستقل اجتماعی ، عناصر ملی و دموکراتیک را به بهانه « کفر »  ،  « ارتداد »  ، « بی دینی »  وغیره جبرا و ناحق به  زندان انداخته و قانون یک هزارو چهار صد سال قبل پاسداران جهل و چپاولگر را باز هم  در جامعه ما به منصهء اجراء قرار خواهند داد .

    اگر احیانا آقای محقق نسب به جرم ابراز عقیده و بیان خویش به حکم دلالان دینی و حکام وقت به کام چوبهء دار برده شود ، نباید قبل از آن و همچنان  بعد از آن هم نظارگر میدان غلبه « جهل »  بر  « خرد »  و  « دیکتاتوری »  بر  « آزادی »  بود  و یا زود گذر در زمینه حساسیت غیر مؤثر را نشان داد . بلکه در همه شرایط و در کلیه حوادث درد ناک و ضد بشری که متوجه مردمان زجر دیده و بی وارث کشور ما بوده  و یا در آینده گردند ، باید اصلا از حریم  « انسان » ، « انسانیت » ، حقوق « جامعه » ، رسالت « آزادی »  عقیده و بیان ، ارزش  « عقلانیت » ، استقلال و تمامیت ارضی « سرزمین »  افغانستان  ، حقانیت  « خرد » ، اخلاق و جوهر « دموکراسی »  خودی  و ... با  اصالت حقانیت علمی- منطقی و خردمندانه و حکم قانونمندی نیاز زمان در برابر کل ساختار استبداد و پاسداران جاهل آن  دفاع نمود .

     وظیفه مبرم هر انسان « آزاده » اینست که با هر ابزار که ممکن گردد ، علیه « استبداد »  و « جهل »  به دفاع از آزادی بیان ، عقیده ، خردورزی ، ترقی ، رسالت عقلانیت نگری  و حریم والای انسان و انسانیت و آنهم مطهورانه و پیگیرانه با زیر ساخت دانش آگاهی سیاسی- علمی و جوهر خودسازی جامعه از پائین برزمند و در مقابل خودکامگان ، دین فروشان ، عقل ستیزان و نهادهای عقبگرای مادی ، اجتماعی و معنوی جامعه قبیلوی سر به  تسلیم ننهد .

خداوند می فرماید : لا تظلمون ... یعنی نه بالای کسی ظلم کنید و نه مورد ستم و ظلم قرار گیرید !

   اگر یک فرد در برابر ظلم و ظالم تسلیم شود  و ظلم را  بپذیرد و یا بالای کسی دیگری تظلم روا دارد ، درپیشگاه خداوند و انسان و داوری تاریخ جرم هر دو یکی می باشد .

حضرت علی ( ع ) در مورد « آزادی » چه زیبا می فرماید :

« بنده و بردهء هیچ کس نباش که به درستی خداوند تو را آزاد آفریده است . » ( 9 )

    هر انسان حق دارد که آزاد فکر کند ، آزاد بیان دارد ، آزاد بتازد ، آزاد بشنود ، آزاد سخن گوید ، آزاد بنویسد ، آزاد ابراز عقیده کند ،  آزاد بمیرد ، آزاد زیست نماید ، و آزاد آفرینش نو زایی  ارزش ها و ... را در جامعهء  خویش کند .

     مرا اندیشه بر اینست که زندانی نمودن بی موجب یک انسان ( محقق نسب و یا هر فرد دیگری که باشد ) به معنی زندانی ساختن « خرد » ، « عقلانیت » و « آزادی »  انسان  در نظام جامعه می باشد . هر زمانی که خرد ، عقلانیت ، آزادی و سایر ابزار تغییر مثبت و سازنده جهان مادی ، اجتماعی و معنوی در قفس افگنده شده و در غل و زنجیر استبداد اسیر گردیدند ، آنگاه یک بار دیگر به قول خردمندانه انسانی ، منطقی ، آگاهی بخش و سازنده شاد روان استاد خلیل الله خلیلی این چنین باید  صحه گذاشت :

 

چو آزادگی نیست کشور مباد     زن و مرد ما زنده یکسر مباد

        چو آزادگی  نیست  دنیا  مباد     ز  فرش  زمین  تا  ثریا  مباد ( 10 )

      مسلما که تجدد ستیزان ، پاسداران مناسبات اقتصادی ،  سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، روانی عقبگرا و تمام نهادهای فرسوده نظام اجتماعی- سیاسی جامعه قبیلوی بر ضد تکامل منطق عنصر زمان می باشند . این مامول بدون کشتن اصل  « آزادی بیان »  ،  «عقیده »   ،  « خرد »  و  « عقل »  ناممکن است که روابط و ساختار کهنه و تمدن ستیز و ضد ترقی در جامعه قبیلوی بدون زندانی نمودن ، کشتن و اعدام « آزادی خواهان »  پیشتاز و  « خرد ورزان » پیکارگر و نستوه  حفظ  گردد . فلهذا ، متولیان سیاسی خودکامه ، اربابان مذهبی سنتی و سایر دشمنان  « آزادگی و مردم »  ما در قدم اول  « آزادی »  خدا داده را از « انسان آزاده » می گیرد . یعنی کشتن  « آزادی »  در کشور ما  به معنای کشتن جامعه افغانستان در این برههء حساس از تاریخ عصر خیزش ها و نوزایی ها می باشد . و همچنان کشتن جامعه افغانستان به مفهوم کشتن هر جامعه ء دیگر بوده و بالاخیره کشتن هر جامعهء دیگر به معنای کشتن قطعی انسان در کرهء زمین است و بس .

      پس اصلا برای آزادیخواهان خردمند و دوران ساز آنقدر عمده  نیست که محقق نسب ( و یا دیگر اندیشان و آزادی خواهان در حال حاضر و یا آینده  )  را نا حق  روانه زندان می دارند ، یا شکنجه می نمایند ، یا حبس ابد می کنند ، یا حکم اعدام وی را صادر می کنند ، یا مانند عبدالخالق هزاره مثله و پارچه و شقه می نمایند ...  .

     اساسی ترین مسأله برای آزاد اندیشان و آزادی جویان و نهادهای دموکراتیک اینست که در  برابر  « جوهر و نفس »  نظام استبدادی جامعه  و علیه صدور تکفیر و باورهای خودکامگان سنتی ، قبیلوی و تمدن ستیزان و پاسداران فرهنگ عصر حجر به صورت منظم با زیر بنای خرد ، بصیرت ، عقلانیت ، شعور دوران سیاسی- علمی  و ضرورت زمان درفش مبارزات مسالمت آمیز ، طبیعی ، تدریجی ، مادی ، اجتماعی و معنوی را از طریق خود آگاهی و خودسازی و مبارزات همه جانبهء مردم از پائین روی دست گرفت . و  « فرهنگ مبارزات »  خردمندانه و منطقی- علمی را جهت رسیدن  و نایل شدن به  « اهداف اصلی  »  والای انسانیت  یعنی  نظام  « انسان سالاری  »  ایجاد  و  نهادینه  نمود .  و همه دار و ندار خود ها  را  « خدای په جهت »  در خدمت نهادینه  ورزی مبارزات پیگیر و رسالتمند علیه نهادهای اجتماعی ، مادی و معنوی فرسوده و تاریخ زده جامعه و نظام استبدادی و بر ضد جهان بینی جهل خصالان قبیلوی کشور به خرج داد .

 

القصه :

     استبدادیان زمان و علم برداران  جهل و ضد خرد می توانند که محقق نسب و یا سایر آزادی خواهان ، پاسداران خرد و دموکراتان  را با محاکمه کذایی خویش به زندان دایمی اندازند ، فرار دهند و به چوبه دار بلند کنند . اما ، چه اندازه آزادی فکران را زندانی خواهند نمود ؟  چقدر نخبگان آزادی و آزادی طلبان را خواهند کشت ؟ چه تعداد اهل خرد و خردمندان را از هستی  سازنده ء شان ساقط خواهند کرد ؟ چه مقدار صاحب عقل و عقل ورزان دورانساز را معدوم خواهند داشت ؟ و ...   .

      من باورمندم که تا کنون در تاریخ بشریت هر قدر آزادیخواهان ، اندیشمندان سازنده ، نو آوران  و علم برداران آزادی بیان و عقیده را زندانی نمودند و آنها را کشتند و از نگاه فزیکی کاملا نابود کردند ؛ اما تفکر خلاق ، نخبه های آزاد اندیشی ، میراث های آزادگی و بستر تفکر نوزایی آنان را به صورت دایم گرفته نتوانستند ، بلکه راه دیگر اندیشان ، تجدد ورزان و آزادیخواهان باز هم تابان تر و شکوهمند تر ادامه پیدا کرده ، ارزش آفرینی تر شده ، نوآورتر گردیده و این امر بعد از این هم با کیفیت نوینی و حکم زمان ادامه خواهد داشت  که منطق خرد ، عقلانیت  و جبر زمان نیز همین است.

     حبس و یا حکم اعدام محقق نسب و یا دیگر علم برداران و مدافعین آزادی بیان  ، عقیده و تفکر ، پاسداران حقوق بشر و بالاخره  جرقه های « فرهنگ نوزایی »  خرد سالم و  « آگاهی »  سازنده و  « عقلانیت  دوران ساز آزادی خواهان »  دیگری را در افغانستان قبیلوی به زایش و پویش خواهند گرفت . و اگر همچنان اینها را هم جوقه جوقه از حلق آویزان کنند ، باز هم جلو آزادگی  دیگر اندیشان ، جهل ستیزان و آزادیخواهان را گرفته نخواهند توانست . بالاخره حبس آزادی خواهان ، شکنجه آزادی جویان ، اعدام آزادی طلبان ، خون پاک آزاد اندیشان ، راه تکاملی وقفه ناپذیر دموکراتان و ... درفش آزادگی ، عقلانیت عصر ، خرد ورزی را بالای اجساد گندیده ء متحجرین  و بر هستهء تفکر قبیلوی دلالان دینی ، خودکامگان تازه به دوران رسیده با قامت استوار به طور دایم به اهتزاز در خواهند آورد  که من اینرا بنام :  « جبر تکامل زمان » نام گذاری می نمایم .

     هرچند ، با تمام موانع که در جامعه ما وجود دارد ، حکم زمان ولو که سست و بطی هم است باز هم به نفع ایجاد و نهادینه سازی جامعه مدنی ، تفکر نو زایی سازنده ، منطق عقلانیت عصر ، شکوهمندی خرد ، بازکشایی جامعه به طرف مدرنیته ( نه وارداتی ) خودی در بستر زمان به پیش می رود .

    در اخیر خواهان بدون قید و شرط آزادی فوری آقای داکتر علی محق نسب از زندان هستم . و همچنان می خواهم  که آزادی بیان ، عقیده و نظایر آن با  رعایت از اصل دموکراسی برای تک تک جامعه ما عملا  طبق قانون اساسی کشور ، اعلامیه جهانی حقوق بشر و مقررات مقبول بین المللی تضمین و با نظارت مردم حراست گردند .

    از تمامی فرهنگیان درد مند ، دانشمندان سازنده ، نویسندگان پیشتاز ، نهادهای اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی ، مترقی کشور خویش تقاضا می نمایم که در برابر جوهر استبداد و کارکردهای ضد انسانی و ضد ملی  خودکامگان و فتاوی تجدد ستیزان بیش از این سکوت نکنند  و از آزادی محقق نسب و سایر فرهیختگان آزادی و خرد و عقلانیت ، طرفداران حقوق بشر به قدر توان و امکانات خویش دفاع نمایند . اگر خدای نخواسته در این محدوده همین شعله های مبارزات فرهنگی ، اجتماعی ، مادی ، سیاسی ، روانی نسبی و نظایر آن در مقابل  « نفس »  نظام فیودالی و فرهنگ مسلط قبیلوی تجدد ستیز و ضد میراث داران استبداد و حامیان آنان خاموش گردد ؛ یقین باید کرد که آتش استبداد ساختار جامعهء ارباب- رعیتی و سنت های  خرافی قبیلوی ، نژاد اندیشان دموکرات مآب و تمدن ستیزان تازه به دوران رسیده  در  پوشش « دین » ، « اعلامیه جهانی حقوق بشر » ، « مشارکت ملی » ،  « مبارزه ضد تروریزم »  ،  « ایجاد جامعه مدنی »  و همچنین در زیر نام « دموکراسی » آنهم با حمایت عریان بیگانگان آزمند و مغرض ، باقی مانده همه هستی های معنوی ، اجتماعی و مادی مردم افغانستان را به خاک یکسان و جامعه آلام رسیدهء ما را به  « اسارت نوین » خواهند کشانید . یعنی زمانی که جامعه ما را با ابزارهای گوناگون به پذیرش اسارت نوین عادت داد ، آنگاه این اسارت نوین به عنوان باور مذهب سیاسی سنتی در تمام نهادهای مادی ، اجتماعی و معنوی جامعه ما نهادینه خواهد شد .

 

هموطنان درد رسیده و شفتهء  آزادی  و  برابری !

بیایید که « فرهنگ آزادگی » را به صورت طبیعی خلق نماییم تا بنیاد « دیکتاتوری »  تدریجا زوال یابد !

بیایید که از رسالت « عقلانیت »  صادقانه و آگاهانه حراست کنیم تا « جهل » بر « عقل » چیره نگردد !

بیایید « خرد »  و « بصیرت » را آگاهانه و پیگیرانه احترام داریم تا  « هستی » تکاملی جامعه تضمین گردد !

بیایید که « دین » را از دستبرد « سیاست و مستبدان » بومی و دلالان « مذهبی » رهایی بخشیم تا اسلام حفظ گردد !

بیایید « حقوق زنان و اطفال » را مسؤلانه رعایت و احترام نماییم تا « کرامت والای انسانی » ما حفظ و تکامل یابد !

بیایید که از حقانیت « آزادی بیان وعقیده » دفاع نماییم تا اساس لازم « هستی فرهنگ آزادمنشی » جامعه ما خلق گردد!

بیایید با زیر بنای خرد دوران ساز، « آزادگان » گیتی  را مورد حمایت مسؤلانه و مدبرانه قرار دهیم تا بنیاد « آزادی جهان بشریت » تدریجا در بستر طبیعی عنصر زمان مساعد گردد !

بالاخیر بیایید قبل ازهمه خودها را آگاهانه از« اسارت فکری » آزاد نماییم تا جهان کنونی از « اسارت » آزاد گردد !

بیایید که تمام سرمایه مادی ، اجتماعی و معنوی خودها را دل انگیزانه ، مسؤلانه و آگاهانه در خدمت بشریت قرار دهیم تا زمینه های نظام  « انسان سالاری » عاقلانه در کرهء زمین تدریجا به صورت طبیعی ایجاد و نهادینه گردد !

 

در فرجام کلام نغز و ارزشمند شاد روان عبد الحسین توفیق را در مورد آزادی با هم می
December 18th, 2005



  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات